تبادل
لینک هوشمند
قربونتون برم برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با این عنوان
ღ♥ღبهترین
کلبه عشقولانه
ღ♥ღ و
آدرس
sekseke.loxblog.com
لینک
کنید بعدش بیا اینجا هرچی میخوای بنویس توهم به طور خودکار لینک میشی باشه عزیزم؟؟؟؟
ای فدات شم
این روزا خیلی داغونم خیلی مینویسم برای دل خودم برای دلی که تنهاس برای دلی که پر از غم و غصه هس برای دلی که زود به زود میشکنه برای دلی که از همه شکسته شده برای دلی که ...
دوست دارم که.....
یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ...
که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت میگم چشماتو میبندی؟ میگی آره! بعد چشماتو میبندی ... بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟ میگی آره! بعد شروع میکنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمیشن ... میدونی؟ میخوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی تو که نمیدونی میخوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمیدونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمیبینی که سریع می برم ... نمیبینی خون فواره میزنه ... رو سنگای سفید ... نمیبینی که دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه میگی.. من شلوارک پامه ... دستمو میذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم میریزه رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و نمیتونی ببینی ... تو بغلم کردی ... میبینی که سرد شدم ... محکمتر بغلم میکنی که گرم بشم ... میبینی نامنظم نفس میکشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! میبینی هر چی محکمتر بغلم میکنی سردتر میشم ... میبینی دیگه نفس نمیکشم ... چشماتو باز میکنی میبینی من مردم ... میدونی؟
من میترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم میگیرهها ! بعدش تو همون جوری وسط گریههات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم میشکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟
روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
شیوه ی دلبری و ناز،اگر سوخت مرا
غمزه ی چشم سیاه تو بیاموخت مرا صف مژگان همه آراستی از جانب دل
خم ابروی کمان تو سپر دوخت مرا
سر فرو برده چو شمعی به گریبان بودم
شعله ی سرکش عشق تو بر افروخت مرا من که پر میزد از آهم،غم هستی به فلک
آهی از سینه برآوردی و پر سوخت مرا
اشك باید ریخت
زار باید زد
عشق یعنی این
خودپرستی را بارها
دار باید زد
شب پر از راز است
رازها را
باز باید خواند
نبری از یادت
شب مهتابی را
نفس خسته بی خوابی را
نبری از یادت
گرمی دست مرا ای دوست
رنگ چشمان من ای زیبارو
باز هم نیكوست
من تو را در قفس سینه خود می خواهم
من تو را می خواهــم !
نبری از یادت
آن شب تنهایی
آن شب ملتهب رویایی
دست من در طلب ماه به رخسارت خورد
دستی اما دل من را افسرد
من به چشمان تو جان بخشیدم
نی كه در چشمان تو جان را دیدم
نبری از یادت
من تو را می خواهم
باز بی چون و چرا می خواهم !
بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدی چرا رفتی از کنارم؟ تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت با چند خاطره ماندم برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شود دلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ صدای خنده هایت تنگ شده با آمدنت من را دوباره زنده کن واحساس را دوباره در وجودم شعله ور کن تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسم
خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه
با اقدام ضربتی پلیس اطلاعات و امنیت عمومی استان همدان ۴۸ مرد و زن در یک پارتی شبانه در همدان دستگیر شدند.
به گزارش فارس از همدان پنجشنبه شب ۲۲ مرد و ۲۶ زن در باغی در جاده گنجنامه که مجلس لهو و لعب بر پا کرده بودند با اقدام به موقع پلیس اطلاعات و امنیت عمومی فرماندهی انتظامی استان همدان دستگیر شدند.
یک منبع آگاه در این زمینه به خبرنگار فارس گفت: متاسفانه در این پارتی که تعداد زیادی از دستگیرشدگان متاهل نیز بودند، اقدامات غیراخلاقی انجام شده و ملزومات غیرمجاز از قبیل مشروبات الکلی نیز کشف شده است.
وی افزود: پرونده دستگیرشدگان به دادگستری ارجاع شده و اقدامات لازم در حال پیگیری است
جوون تر که بودم یکی عاشقم بود
من و که نمی دید دلش می گرفت زود
می گفت خیلی وقته دلم پا به پاته
می گفت هر جا باشی نگاهم به راتــه منم بچه بودم دلم پر پرش شد
بهش ایـــن و گفتم اونم بـــاورش شد
به کلبه عاشقانه من و زینبم خوش امدید
با من بمان این روزها با من که تنها مانده ام
تقدیر خوب را خط به خط در چشمهایت خوانده ام
هر نظری داشتید به این ایمیل ارسال کنید
amirhoseinahv@yahoo.com
dodoostdl@ymail.com
یا صفحه فیس بوک من سر بزینید و با من در ارتباط باشید
{امیر حسین وفا}
{amirhoseinvafa}
عضو شوید تا برایتان پیامک عاشقانه ارسال شود
فقط شماره همراه ایرانسل را وارد کنید